سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

شعر نوجوان

آدم آهنی عاشق

خاطره ندارد

خازن دارد

من او را وقتی

خازن هایش سوخت

شناختم


#زهرا_ستایش_کیا

خاطر مشوش

چون خاطری مشوش و  قلبی  شکسته ام


در  تنگنای عاشقی  هر  شب  نشسته ام


یک   بغض   وا  نکرده   و   یک  آه  آتشین


از ضربه های بی امان  کوهی   گسسته ام


سرگشته ام  دیوانه ای  در  آرزوی  ماه


همچون پلنگ عاشقی از بخت  خسته ام 


دل می رود  ز غصه و افسوس می خورم


زنجیر   بی تعلقی   بر   پای   بسته ام


بی طاقتم  چو  برگ  گل  در  زل  آفتاب


همچون شراب ملتهب از جام جسته ام


با  اینکه  غم  نشسته  در  آثار چهره ام


در  پیشگاه  دوستان  فردی خجسته ام


با خاطری مشوش و یک بغض بی صدا


زرشید وار  دیده  را  از  اشک  شسته ام



زهرا ستایش کیا "زرشید"

دفتر : کلاسیک های کل

باغ پرتقال

من باغبـان عاشــقم از بذر تا نــهال

تیماردار ِ شاخه ی گسترده در خیال

گل میکند ستاره ی خوش رنگ خاطرت

در گوشـه های خلوت این باغ پرتقال



از دفتر کلاسیک های کال

سد

تو سدّی ؛
که یک دهه ،
ساختنم را به تعویق نشاندی ،
من اکنون ژرفم 
عمیق...
اگر چه دورم امّا ؛
صبور...
ببین که در التهاب ابر شدن
چگونه می نوشم 
آفتاب ِ پر نور...


خون دل

می چکد خونِ دل از پنجره ها 

وقتِ افتادن خورشید به خاک

روز با اسب سفیدش چو شفق

می رود سوی خدا با دل پاک

زهرا ستایش کیا 
دفتر : کلاسیک های کال

سه کوتاه کلاسیک

1-


خنجر مزن بر ابر غمگین زمستان
با یک تلنگر هم دو چشمش هست گریان
با  مهربانی  کوه ها  را  جابجا  کن

یک ابر سنگین دل ندارد تاب باران


-2-


ما که از هر عشق خنجر خورده ایم
تن  به  گورستان  غم  نسپرده ایم
کار  دنیا  را  به  دنیا  واگذار

ما بساط اشک از رو برده ایم


-3-


باید برای عشق بدنبال چاره بود
حبسش نمود در دژی چون سنگ خاره بود
در پشت بام خاطره ها چون کویر سرد

بی اعتنا به چشمکی غرق از ستاره بود


زهرا ستایش کیا "زرشید"

1393/07/08

همزاد

از وقتی که به دنیا آمدم همراهم بودی ؛در خردسالی به تو توجهی نمی کردم اما وقتی که به مدرسه رفتم توجهم به تو زیادتر شد ، دوستانم از دیدن تو اوایل می خندیدند ولی بعد از دیدن ناراحتی من دلشان سوخت و تو را در کنار من دوست داشتند تازه دوستان جدیدتر که امدند فکر میکردند من به نظافت تو بی توجهم ولی همه در اشتباه بودند ؛ سالها گذشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم  ، دوستی به من گفت ، آیا دیگر وقتش نرسیده که از هم جدا شوید؟

دیدم بد نمی گوید محیط دانشگاه برایمان کمی غریب بود ، رفتم و بعد از تقریبا بیست سال رفاقت و همشینی از تو جدا شدم ، تو برایم خیلی عزیز بودی درست روی نوک بینی ام جایت بود ! با اینکه الان نیستی ولی هنوز پس از گذشت سالها جای خالیت مرا آزار می دهد ....


"زرشید"

سردرگمم

احساس سرگیجه و تهوع
از این همه دلواپسی
شاید من
باردار توهمی گنگم
یا اینکه
گر گرفته ی یک یاءسگی زود رس 
هرچه هست ،
 پیچیده ام
دور کلاف سردرگم زندگی
گره کورش چرا
باز نمی شود به تبسمی
که از کوی تو
قاصدکی ،
فرستاده باشد!
سرگیجه که تمام شود
آرامش خیالی گرم
تمام وجودم را 
فرا می گیرد
تو را در خواب می بینم
و صدای آرام ِ 
 دلم تنگ است
قرص مسکنی ست معجزه گر
که رخوت بی تو بودن را
برطرف میکند....

زرشید 11شهریور 93