سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

دلم تنگ است...


روزهای عمرمان ؛

چه زود دود شدند؛

همچون سیگاری ظریف،

در لفاف عادتهای تکراری...

دوستت دارم ها ،

کجای دنیای ما خلوت کرده اند؛

که همراهیمان نمی کنند!

دلم برای عاشقی،

دلم برای بودنت تنگ است !

سراب


بیهوده مزن بر چشمانت ؛

سایه های دودی عینک را

که از سوختن ناتمام آرزوهاست؛

این سوزش های قلب...

و این اشک ؛

سرابی نیست

در آبراه گودِ چشمانت !






شک - غم


در شاعر بودنم شک ؛

اما...

در عاشق بودنم ؛ تردید

نکن !


-------
از بم  ،  بادمجان ؛

و از دل ؛

 غم !

خلل ناپذیری را

تجربه کردیم...


خرده نان خشک

فرقی نمی کند،

دختر ایل باشم

یا

شاهزاده ای سوار بر فیل ؛

تکه های اندیشه را

در این کاسه ی سفالی؛

هر روز می کوبم ...

این خرده نان خشک

حکایت بیاتی ست؛

که با اشکِ مردم

 تر شده ؛

تو نخور

اگر سیری !



شاه ماهی اندیشه

نه چون اردک

که بر آب کشد

سجاده؛

یا لک لک

که لانه سازد

بر دود کش هر خانه ؛

پرواز می کنم...

هچون عقاب !

بر فراز دریاها ...

تا شکار کنم شاه ماهی اندیشه را

که از پیچ و تاب تنش؛

چکه کند؛

 قطره های زندگی !


درخت سدر

درخت ِ سِدرمان ؛

کُناری ست کِنار شبستان

ریشه هایش ،

عمیق تر  از جان...

ساقه هایش ،

والاتر از عالم امکان..

-        مقدس -

برای خاندان...

خون چکه میکند هر ماه

در کنجِ دلمان ...

-        نجابتش -

باقی مانده از

زین و برگ ِ

-        پدر بزرگمان -

قند و دستمال ِ بی بی ؛

چه بوی غریبی می دهد

در این عصر دلمردگی؛

می نشانم بر شاخه اش

قفسِ قناری دلواپسی را

آب و دانه میدهم...

- دلشوره  ها -

می شویند

شاخه های شکیلِ پر چین و خمش را ،

لم می دهم؛

کنارِ سایه ی سنگینِ

- مقدسش -

عهد بسته ام

تا آمدن شاهزاده ام

دستمال یادگاری را

بر بلندترین شاخه ی سبزش

گره زده ، باقی بگذارم ...


نمی دانم ...

نمی دانم ...


چندمین برف سال ؛


پای اسبش را زنجیر کرده !


به او بگوئید :


تا کلبه ی من ؛


پیاده راهی نیست...