درخت ِ سِدرمان ؛
کُناری ست کِنار شبستان
ریشه هایش ،
عمیق تر از جان...
ساقه هایش ،
والاتر از عالم امکان..
- مقدس -
برای خاندان...
خون چکه میکند هر ماه
در کنجِ دلمان ...
- نجابتش -
باقی مانده از
زین و برگ ِ
- پدر بزرگمان -
قند و دستمال ِ بی بی ؛
چه بوی غریبی می دهد
در این عصر دلمردگی؛
می نشانم بر شاخه اش
قفسِ قناری دلواپسی را
آب و دانه میدهم...
- دلشوره ها -
می شویند
شاخه های شکیلِ پر چین و خمش را ،
لم می دهم؛
کنارِ سایه ی سنگینِ
- مقدسش -
عهد بسته ام
تا آمدن شاهزاده ام
دستمال یادگاری را
بر بلندترین شاخه ی سبزش
گره زده ، باقی بگذارم ...