بر نگرد ؛
نگران نیستم...
ای که سر در گمِ ناملایمات ؛
یا که احساسات حساب شده
یا چه می دانم ، حریصانه شده ای
هر کجا به نفعت باشد
می چرخی
احساس را
تا کهکشان ، به سخره گرفته ای
کلاه مجنون را
سر لیلی
و دم لیدی را برای فرهاد شدنت
چه شیرین گرم کرده ای !
ثبت شده در دفتر " گیسوی سپید روزگار"