ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هم بازیِ
پروانه ها بودم؛
گیسوانم ،
میزبانِ سنجاقک ؛
سنجاقکِ دم طلاییِ دشت ؛
رها در باد
سبک بال مثل ابریشم ؛
لطیف ، با طراوت
خانه ام حوالیِ دِه ؛
دهکده ی رویائیِ
مردمی خوش اندیشه،
خوش مشرب ،
مست از شراب سحرگاهی !
مسیرم...
جاده ی مال رو
پوشیده از شبنمِ علفزار
سجده گاهِ گوسفندان ؛
بدون چون و چرا ...
چشم اندازم ؛
دریاچه ی زلال اندیشه ها
پر از حس جست و جو
با سکوتی سرشار
از رازهای مگو ...
یواشکی
می پریدم از ، نرده ها
کنار اسطبلِ استرها
گاهی به علفی، قلقلک می دادم
دماغِ اسب ها
با صدای شیهه ی شکوه آورشان
می دویدم به سمت برکه
دستپاچه و تا به تا
این بار نوبت غوک ِ خوش خواب بود
که بیافتد ، تهِ آب
چه شیطنتی میکردم
میان رویاها ...
ولی افسوس
مرا کشیدند ، به سمت ِ وعده گاه
در گرمترین ماه سال
تیرماه
دیگر به خواب هم ندیدم
عروسی شاپرک ها ...
ثبت در دفتر : گیسوی سپید روزگار "زرشید"
گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش
قبلهای دارند و ما " زیبا نگار "خویش را
گر مراد " خویش " خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا خواهی رها کن " اختیار خویش " را
دوستان گویند " سعدی " دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق گم کردی " وقار خویش "را
ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم
هر کسی گو " مصلحت " بینند کار خویش را
9856سلام واقعا عالیه، من زیاد بهت سر میزنم انصافا سایت خیلی خوبی دارین
شاد و خوشبخت باشین