سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

عشق

در این سرای آسمانی

که ملبس به آبی ترین ؛

حریر احساسات است

نه برای کسی ؛

 ماه ، بوده ام

نه ستاره !

خماری چشمم را

از مادر

و سرخی گونه ام را

از سردی  روزگار

گرفته ام...

نه کسی دلواپسِ قلبم

و نه دستی

نوازشگر دلتنگیم ...

و آموخته ام ، عشق ؛

کوره راهی با مختصات گردآلود

به سردی بیابان گُبی

و به وسعت صحرای نوادا

در عمق دلشوره ی

 تنهائی ِ من است !

دلم نرده بانی می خواهد

برای گریز

از مرکز تنهائی

به سمت سیاره ی دیگر

شاید آنجا پیدا کنم

کسی که به اندازه من

دلتنگ است

کسی که برای عشق


گرم  و یکرنگ است...


زهرا ستایش کیا(زرشید) دفتر :التهاب ریه ها


مادر بزرگ

مادر بزرگ


کجائی که ببینی


دنیا چقدر عوض شده


تو که می گفتی ، زمستان که رفت


روسیاهی ؛


به ذغال می ماند و بس


حالا که زمستان رفته؛


خبر از ذغال سیاه نیست !


همه ی خانه ها 


گاز سوز شده اند !


زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر: التهاب ریه ها






بقالی

گره روسریم را


محکم می بندم


 و شبیه 


مادربزرگ ِ  سرو دست شسته از دنیا


به سمت بقالی محل


 روانه میشوم...


ظاهرا مرد خوبی ست ؛


اما  با آن چشم های هیز و ورم کرده


مرا که می بیند


تا بناگوش لبخند می زند ، چندش وار !


 خبری  که  از پرداخت بدهی نیست


می گویم ؛


شرمنده حقوقم را شنبه آینده میگیرم !


مهم نیست آبجی امّا


از اخبار دنیا که خبر داری ؟


همه چیز دوباره گران میشود


و در حالی که لیست بدهیم را برایم می آورد


از خبرهای داغ  دنیا


در کنار سواحل زیبای آمازون


یک ریز حرف میزند


من از دلشوره ی


پچ پچ های درگوشی ِ  مردم محل


خودم را تنگ تر ،


 در آغوش ِ چادر ، می فشارم


نمی دانم چرا


بجای خبرهای اقتصادی روز


یا جنگ داخلی عراق


از دخترکان  نیمه عریان برزیل


گُر می گیرد !


با دیدن لیست بدهی گذشته ام


برگه ی خرید امروزم


می رود به فنا


انگار  دور سرم میچرخد


جزائر قناری ؛


 اسپانیا !


چه غوغایی میکند هنوز 


بقال !


از هیجان ِ هالف تایم ِ


رقص  لامبادا !


زهرا ستایش کیا (زرشید)  دفتر : التهاب ریه ها


چشم

چشمی که ،
ببیند و بچیند؛
با ؛
نبیند تا نچیند ؛
از سیب بهشتی تا حجاب اجباری ؛
در خطاست !

زهرا ستایش کیا(زرشید) دفتر : خرده نان خشک

خاطر

کی شعر تر انگیزد

خاطر که حزین باشد...


حضرت حافظ شیرازی


دیشب

دیشب از عشق تو


قلبم  را  پاره   کردم


اسمت ، خاطرت


شماره ی لعنتیت


عکس یادگاری ِ و آن


خزعبلات مسخره 


که عاشقانه می نویسی...


همه را یک جا


در منقل داغ ریختم و یک مشت اسپند


بدرقه اش ...


شاید که از شرِّ شیطان عاشقی


برحذر باشم ...


زهرا ستایش کیا(زرشید) دفتر : التهاب ریه ها




نیمه

نیمه ای که ؛

رهایت کند از یاد 

گم که نیست ؛

فناست ...


از دفتر : خرده نان خشک


کمر شکسته ی عشق

کمر شکسته ی عشق ؛


دل به هیچ نگاهی


و گوش به هیچ حرفی


نمی سپارد ...


چشم و گوشش را می بندد


آنچنان که گوئی


کر است و نابینای ِ مادر زاد !


دفترش را باز میکند


تا  قلم کشد بر خط دل


بلکه دیده روشن کند


هلن کلر وار ...


زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : التهاب ریه ها