سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

سرای آسمانی

کپی برداری از اشعار این وبلاگ فقط با ذکر نام نویسنده و وبلاگ مجاز است.

خیابان پاییز

گندم ْ زار می زند از آدم


سیب ْ شکوه می کند از حوّا


شکوفه های گیلاس


سر بهم نمی زند  انگار


سرو ته می شوند


از بی مهری


وقتی که تفاهم


به خیابان پاییز می رسد


برگ ریزان می شود


قباله ی نکاح !


زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : گیسوی سپید روزگار


ظهور عشق

برای ظهورِ عشق


 نذر چشمانت کردم


 کبوتر حرم را ...



زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک


کبوتر جلد

عاشق بال و پر چیده ؛


کبوتر ِ جَلدْ 


 نیست !


زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک


ان یکاد



 " و ان یکاد "

بر عشق  

می خواندم ؛

غافل از  "لا اکراه "

در عاشقی !




زهرا ستایش کیا (زرشید)  دفتر : خرده نان خشک



چراغ خانه

چراغ  خانه را

شب تا سحر

روشن نگه میدارد...

نه برای ره گم کنی دزد

که به یغما می برد

دسترنج دیگران

یا از ترس  سیاهی شب

که پنجه می کشد پنجره را

به رخ مهتاب می کشد ؛

 نورش را

که شمع ِ خانه ی محقر

کمتر از ماهِ آسمان نیست

ای که در  شب های ابری زمستان

یخ حوض را

 با نگاهت نشکستی ! 

 

زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : التهاب ریه ها 

 

تو چه می دانی !

تو چه می دانی از احساس

که سردرگمِ  گم کردن خویشی

میانِ کلمات

شِرو ور می سرائی

چپ و راست !

گاه چون کبک

سر فرو می بری در برف

گاه ،  لنگه کفشی

رها شده در گل و لای  

 

زهرا ستایش کیا (زرشید)  دفتر : گیسوی سپید روزگار  

تولدم

هم بازیِ

پروانه ها بودم؛

گیسوانم ،

میزبانِ سنجاقک ؛

سنجاقکِ دم طلاییِ دشت ؛

رها در باد

سبک بال مثل ابریشم ؛

لطیف ، با طراوت

خانه ام حوالیِ دِه ؛

دهکده ی رویائیِ

مردمی خوش اندیشه،

خوش مشرب ،

مست از شراب سحرگاهی !

مسیرم...

جاده ی مال رو

پوشیده از شبنمِ علفزار

سجده گاهِ  گوسفندان ؛

بدون چون و چرا ...

چشم اندازم ؛

دریاچه ی زلال اندیشه ها

پر از حس جست و جو

با سکوتی سرشار

از رازهای مگو ...

یواشکی

می پریدم  از ، نرده ها

کنار اسطبلِ استرها

گاهی به علفی، قلقلک می دادم

دماغِ اسب ها

با صدای شیهه ی شکوه آورشان

می دویدم به سمت برکه

دستپاچه و تا به تا

این بار نوبت غوک ِ خوش خواب بود

که بیافتد ، تهِ  آب

چه شیطنتی میکردم

میان رویاها ...

ولی افسوس

مرا کشیدند ، به سمت ِ وعده گاه

در گرمترین ماه سال

تیرماه

دیگر به خواب هم ندیدم

عروسی  شاپرک ها ...

ثبت در دفتر : گیسوی سپید روزگار  "زرشید"

بافتنی

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻮﺩﮐﻢ
ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﻮﻡ ؛
ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻢ ...
ﺳﯿﺴﻤﻮﻧﯽ ﺗﻮﻟﺪﺵ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﻨﺪ
ﻫﻤﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ
ﺍِﺷﻐﺎﻝ ﺍﺷﺘﻐﺎﻝ ﺍﺳﺖ !
ﭘﺪﺭﻡ ، ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﺶ
ﻗﺒﺎﻟﻪ ﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻭﺭﺍﺛﺘﯽ ؛
ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ، ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺶ
ﮔﻠﻮﺑﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺁﺑﯽ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ، ﭘﯿﺸﮑﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﺍﺣﺘﯽ
ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺮ ﺭﻭﻧﻖ
ﯾﺎ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ؛
ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ ،
ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻻﻏﺮﯼ
ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﺷﻮﯾﯽ
ﺩﺭ ﺯﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﺷﻤﺎﻝ ﺷﻬﺮ
ﻧﺎﯼ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺷﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ !
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﺎﻓﺘﻦ ﺧﯿﺎﻝ
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻣﯽ ﺩﻟﺴﺮﺩﯼ ،
ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻌﺪﯼ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﯾﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺷﺎﯾﺪ
ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻤﯽ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍﺣﺖ
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
ﺯﻫﺮﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﯿﺎ ‏(ﺯﺭﺷﯿﺪ ‏)
ﺛﺒﺖ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ " ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﺭﯾﻪ ﻫﺎ"