-
قصه ی من
شنبه 21 تیر 1393 23:49
-
بگذار
شنبه 21 تیر 1393 19:40
-
حالم
شنبه 21 تیر 1393 12:40
-
تب
جمعه 20 تیر 1393 17:04
حالم خوش نیست تب دارم برای فریاد از دست یاوه گو تو را کم دارم... اشکم در گلو به بن بست رسیده برای درمان ، حتی به پنی سیلین ؛ حساسیت دارم ... از دفتر خرده نان خشک "زرشید" 1393/04/20
-
تولد
جمعه 20 تیر 1393 10:39
-
کوچه
پنجشنبه 19 تیر 1393 18:34
-
تو
پنجشنبه 19 تیر 1393 10:18
تو حرف می زدی و من عاشقت می شدم عشق ؛ پر حرفی واژه ی دوستت دارم نبود ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر: خرده نان خشک
-
قناری
چهارشنبه 18 تیر 1393 12:37
قناری ؛ از خنده مرد... وقتی ؛ موش گربه را می بلعید ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
بیگانه ام
چهارشنبه 18 تیر 1393 12:36
بیگانه ام با زبانت ؛ یا تو سخت ترین لهجه ی شرقی یا من قحطی زده ی کلمات ِ آفریقایم ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
رستاخیز
چهارشنبه 18 تیر 1393 12:32
رستاخیز خواهد شد آن زمان که دود از گورستان ِ خیانت به آسمان عشق فرا رسد زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
عشق
سهشنبه 17 تیر 1393 10:53
در این سرای آسمانی که ملبس به آبی ترین ؛ حریر احساسات است نه برای کسی ؛ ماه ، بوده ام نه ستاره ! خماری چشمم را از مادر و سرخی گونه ام را از سردی روزگار گرفته ام... نه کسی دلواپسِ قلبم و نه دستی نوازشگر دلتنگیم ... و آموخته ام ، عشق ؛ کوره راهی با مختصات گردآلود به سردی بیابان گُبی و به وسعت صحرای نوادا در عمق دلشوره ی...
-
مادر بزرگ
دوشنبه 16 تیر 1393 12:19
مادر بزرگ کجائی که ببینی دنیا چقدر عوض شده تو که می گفتی ، زمستان که رفت روسیاهی ؛ به ذغال می ماند و بس حالا که زمستان رفته؛ خبر از ذغال سیاه نیست ! همه ی خانه ها گاز سوز شده اند ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر: التهاب ریه ها
-
بقالی
یکشنبه 15 تیر 1393 11:34
گره روسریم را محکم می بندم و شبیه مادربزرگ ِ سرو دست شسته از دنیا به سمت بقالی محل روانه میشوم... ظاهرا مرد خوبی ست ؛ اما با آن چشم های هیز و ورم کرده مرا که می بیند تا بناگوش لبخند می زند ، چندش وار ! خبری که از پرداخت بدهی نیست می گویم ؛ شرمنده حقوقم را شنبه آینده میگیرم ! مهم نیست آبجی امّا از اخبار دنیا که خبر...
-
چشم
جمعه 13 تیر 1393 18:28
چشمی که ، ببیند و بچیند؛ با ؛ نبیند تا نچیند ؛ از سیب بهشتی تا حجاب اجباری ؛ در خطاست ! زهرا ستایش کیا(زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
خاطر
جمعه 13 تیر 1393 09:07
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد... حضرت حافظ شیرازی
-
دیشب
چهارشنبه 11 تیر 1393 11:39
دیشب از عشق تو قلبم را پاره کردم اسمت ، خاطرت شماره ی لعنتیت عکس یادگاری ِ و آن خزعبلات مسخره که عاشقانه می نویسی... همه را یک جا در منقل داغ ریختم و یک مشت اسپند بدرقه اش ... شاید که از شرِّ شیطان عاشقی برحذر باشم ... زهرا ستایش کیا(زرشید) دفتر : التهاب ریه ها
-
نیمه
سهشنبه 10 تیر 1393 10:05
نیمه ای که ؛ رهایت کند از یاد گم که نیست ؛ فناست ... از دفتر : خرده نان خشک
-
کمر شکسته ی عشق
دوشنبه 9 تیر 1393 09:51
کمر شکسته ی عشق ؛ دل به هیچ نگاهی و گوش به هیچ حرفی نمی سپارد ... چشم و گوشش را می بندد آنچنان که گوئی کر است و نابینای ِ مادر زاد ! دفترش را باز میکند تا قلم کشد بر خط دل بلکه دیده روشن کند هلن کلر وار ... زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : التهاب ریه ها
-
خیابان پاییز
شنبه 7 تیر 1393 18:31
گندم ْ زار می زند از آدم سیب ْ شکوه می کند از حوّا شکوفه های گیلاس سر بهم نمی زند انگار سرو ته می شوند از بی مهری وقتی که تفاهم به خیابان پاییز می رسد برگ ریزان می شود قباله ی نکاح ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : گیسوی سپید روزگار
-
ظهور عشق
شنبه 7 تیر 1393 18:15
برای ظهورِ عشق نذر چشمانت کردم کبوتر حرم را ... زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
کبوتر جلد
شنبه 7 تیر 1393 18:13
عاشق بال و پر چیده ؛ کبوتر ِ جَلدْ نیست ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
ان یکاد
شنبه 7 تیر 1393 11:26
" و ان یکاد " بر عشق می خواندم ؛ غافل از " لا اکراه " در عاشقی ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : خرده نان خشک
-
چراغ خانه
پنجشنبه 5 تیر 1393 19:48
چراغ خانه را شب تا سحر روشن نگه میدارد... نه برای ره گم کنی دزد که به یغما می برد دسترنج دیگران یا از ترس سیاهی شب که پنجه می کشد پنجره را به رخ مهتاب می کشد ؛ نورش را که شمع ِ خانه ی محقر کمتر از ماهِ آسمان نیست ای که در شب های ابری زمستان یخ حوض را با نگاهت نشکستی ! زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : التهاب ریه ها
-
تو چه می دانی !
پنجشنبه 5 تیر 1393 19:11
تو چه می دانی از احساس که سردرگمِ گم کردن خویشی میانِ کلمات شِرو ور می سرائی چپ و راست ! گاه چون کبک سر فرو می بری در برف گاه ، لنگه کفشی رها شده در گل و لای زهرا ستایش کیا (زرشید) دفتر : گیسوی سپید روزگار
-
تولدم
پنجشنبه 5 تیر 1393 12:00
هم بازیِ پروانه ها بودم؛ گیسوانم ، میزبانِ سنجاقک ؛ سنجاقکِ دم طلاییِ دشت ؛ رها در باد سبک بال مثل ابریشم ؛ لطیف ، با طراوت خانه ام حوالیِ دِه ؛ دهکده ی رویائیِ مردمی خوش اندیشه، خوش مشرب ، مست از شراب سحرگاهی ! مسیرم... جاده ی مال رو پوشیده از شبنمِ علفزار سجده گاهِ گوسفندان ؛ بدون چون و چرا ... چشم اندازم ؛ دریاچه ی...
-
بافتنی
سهشنبه 3 تیر 1393 22:39
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻮﺩﮐﻢ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﻮﻡ ؛ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻢ ... ﺳﯿﺴﻤﻮﻧﯽ ﺗﻮﻟﺪﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﻨﺪ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺍِﺷﻐﺎﻝ ﺍﺷﺘﻐﺎﻝ ﺍﺳﺖ ! ﭘﺪﺭﻡ ، ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﻗﺒﺎﻟﻪ ﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻭﺭﺍﺛﺘﯽ ؛ ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ، ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﮔﻠﻮﺑﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ، ﭘﯿﺸﮑﺶ ﻧﺪﺍﺭﺩ ... ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺮ ﺭﻭﻧﻖ ﯾﺎ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ؛ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ ، ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﻢ...
-
نگران نباش
دوشنبه 2 تیر 1393 20:51
بر نگرد ؛ نگران نیستم... ای که سر در گمِ ناملایمات ؛ یا که احساسات حساب شده یا چه می دانم ، حریصانه شده ای هر کجا به نفعت باشد می چرخی احساس را تا کهکشان ، به سخره گرفته ای کلاه مجنون را سر لیلی و دم لیدی را برای فرهاد شدنت چه شیرین گرم کرده ای ! ثبت شده در دفتر " گیسوی سپید روزگار"
-
تشعشع تیرگان
دوشنبه 2 تیر 1393 14:54
-1- تو فرزند خزان ؛ من ، چله ی تابستان ؛ تو نم نم باران ؛ من تشعشع تیرگان ؛ ببین چگونه ، آسمان ابریت را به خش خش می کشاند ، این آفتاب طلائی ... -2- رنگ چهره ، نمادِ سرّ درون ؛ سرخی گونه ، نشانِ بختِ شگون ؛ چه نگاه هنرمندانه ای می طلبد ؛ چهره ی سیلی خورده ی آرزوها ، از لپ های گل انداخته ی بهاری !!! ثبت شده در دفتر...
-
رباعی، دوبیتی، فرقی نمیکنه شعره دیگه !
جمعه 30 خرداد 1393 21:26
از ذکر نماز صبح تا وقت عشا درمانده ی درگاه تو شد شاه و گدا هر یک به طریقی غم دل دارد و بس رحمی بنما بر همه ای کارگشا ××× از عین عشق چشم دلم باز می شود از شین آن شور و شعف ساز می شود در چشمه ی قافش نهان ، شرشر حیات اوقات خوش از عاشقی آغاز می شود ××× باید برای شادی پروانه گل شوم آغوش پر طراوتی از ابر دل شوم سخت است...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 خرداد 1393 18:47
به نام خدا پناه بر دنیایِ کودکان ، وقتی که می خندند از دل و جان ؛ پناه بر قسم های سختشان ، وقتی که می شکند دل کوچکشان؛ قسم به اشکِ گرم و سردیِ زمستان ، آن هنگام که به مدرسه می روند نازکنان ؛ پناه می برم به پروردگار بزرگشان از شر ِّ بزرگسالانِ کوچک نشان ! زهرا ستایش کیا 17/03/1393